چرا بازاریابی عصبی؟
بازاریابها متوجه یک اشکال اساسی روشهای سنتی ارزیابی سلیقه و بازخورد مردم به محصولات شدند:
آن چیزی که مردم میگویند با آن چیزی که واقعا در ذهنشان میگذرد، متفاوت است.
تصمیمگیریها بیش از آنکه عقلانی و بر پایه استدلال باشند، احساسی هستند و حتی تصمیمگیریهای عقلانی هم بدون کمک جنبههای احساسی، هیچگاه، مجال عملی شدن پیدا نمیکنند. در واقع این احساسات هستند که باعث علاقهمندی ما به یک برند خاص میشوند
همه ما به نوعی مشتری هستیم . خرید بخش بزرگی از زندگی روزمره همه ما را تشکیل داده است و به این علت است که ما هر روز شاهد پیامبازرگانی در تلویزیون و تبلیغات فروشندگان در بیلبورد اتوبانها، اینترنت و حتی پارچه نوشته های سر در مغازهها هستیم. برندها و مارکهای تجاری از هر سو با تمام سرعت به طرف ما سرازیر می شوند. حال چگونه با این همه تبلیغات پایانناپذیر که هر روز مشاهده میکنیم، آن ها را به خاطر بسپاریم؟ چه چیزی مشخص میکند که چه اطلاعاتی در ذهن خودآگاه و چه اطلاعاتی در ذهن ناخودآگاه ما ثبت می شود؟
بازاریابی عصبی چیست؟
بازاریابی عصبی درک بهتر عملکرد مغز است تا بتوان عملیات بازاریابی و فروش را بهبود بخشید.
بازاریابی عصبی نوید دهنده نوع جدیدی از بازاریابی است که کاملا ماهیت میان رشته ای دارد. جایی که علوم مدیریت، عصب شناسی، روانشناسی و شاید هم به نوعی هنر به هم پیوند می خورند و به شرکت های ارائه دهنده خدمات و کالاها این امکان را داده اند که در بازار با رقابت تنگاتنگ امروز یک باکس محصول بیشتر بفروشند
اگر قبول کنیم که هر کدام از ما در موقع خرید دست به یک عمل از نوع تصمیم گیری می زنیم، پس در هر خرید، ما یک فعالیت ذهنی پیچیده انجام می دهیم. فعالیتی که به شدت درگیر مسائل روانی است
بسیاری از اوقات مردم آن چیزی را به زبان میآورند که تصور میکنند دیگران انتظار شنیدنش را دارند. در واقع مشکل اساسی این است که بسیاری از فرایندهای تصمیمگیری در سطح ناخودآگاه ذهن اتفاق میافتد، نه در سطح خودآگاه. هدف اصلی نورومارکتینگ این است که این اطلاعات ناپیدا را از مغز مردم استخراج کند. بنابراین در نورومارکتینگ از مردم هیچ سؤالی پرسیده نمیشود، بلکه اطلاعات مستقیما بیرون کشیده میشوند
ابزارهای نورومارکتینگ
- MRIعملکردی یا fMRI : MRI عملکردی یک ابزار توانا برای نورومارکتینگ است که میتواند فعالیت مغز را به صورت سهبعدی و آناتومیک نشان بدهد. این روش دارای محدودیت هایی است:
MRI-1عملکردی گران است.
-2 سوژههای آزمایش در طی آزمایش باید کاملا ثابت باشندد
-3 بین محرک که همان محصولات تجاری هستند و مشاهده تغییر فعالیت مغز از طریق fMR،یک تأخیر ۵ ثانیهای وجود دارد. بنابراین ارزیابی تبلیغات چندثانیهای تلویزیونی که ریتم تندی دارند، با این روش بسیار مشکل می شود
EEG
بسیاری از شرکتها ترجیح میدهند که از اندازهگیری فعالیت الکتریکی مغز یا EEG برای نورومارکتینگ استفاده کنند. با EEG آنها متوجه میشوند که آیا یک محصول، توجه مخاطب را به خود جلب کرده است؟ آیا تبلیغ احساس مخاطب را برانگیخته است ؟آیا خاطرهای در مغز او بر جای گذاشته است ؟
البته EEG، اصلا به اندازه fMRI دقیق نیست، چون نمیتواند نشان بدهد که امواج دقیقا از کجای مغز آمده اند. بنابراین نمیشود ارزیابی کرد که قسمت احساسات مغز تحریک شده یا قسمت پاداش مغز تحریک شده است.
نظر سنجی خرید از طریق بررسی تحرکات ذهنی افراد
نورومارکتینگ یعنی بازاریابی مبتنی بر پردازش عصبی مردم.به عبارت ساده، به جای نظرسنجی مستقیم از مردم، نظر ذهنی آنها با استفاده از EEG (نوار مغز) یا اسکن عملکردی fMRI ارزیابی میشود
اگر محصولی واقعا باب طبع شما باشد، دیدن تصاویری از آن، میتواند مراکز پاداش قشر مغز را تحریک کند،
همان مراکزی که با غذا یا داروهای اعتیادآور تحریک میشوند
پژوهشگران در پی آن هستند که میل و ترجیح درونی مخفی را پیدا کنند.
به همین خاطر است که کار و کسب شرکتهایی که خدمات نورومارکتینگ ارائه میدهند، حسابی سکه شده است، این شرکتها میخواهند پاسخ حسی را اندازه گیری کنند. ما در دنیایی زندگی میکنیم که رقابت شدید بین برندهای مختلف، باعث کم شدن فاصله کیفی محصولات شده است، در چنین دنیایی تکیه کردن بر پاسخ حسی مصرفکنندگان اهمیت زیادی دارد.
شرکتهای ارائهدهنده خدمات نورمارکتینگ معتقدند که با EEG میتوانند میزان فروش محصولات را پیش بینی کنند، برای این کار اصلا لازم نیست که شمار زیادی از مردم EEG شوند، بلکه نمونه کمی برای کار آنها کافی است
بنابراین باید انتظار داشته باشیم که سر و کله نورومارکتینگ به زودی در زمان ساخت تبلیغات، تریلرهای سینمایی، گجتها، طراحی اتوموبیلها، بستهبندی محصولات و یا حتی تبلیغات نامزدهای انتخابات پیدا بشود.